مستوی القامه، معتدل القامه، راست قد، آخته بالا، کشیده قامت، سروقد: همه شاه چهر و همه ماهروی همه راست بالا همه راستگوی، فردوسی، ، درخت سرو، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا)
مستوی القامه، معتدل القامه، راست قد، آخته بالا، کشیده قامت، سروقد: همه شاه چهر و همه ماهروی همه راست بالا همه راستگوی، فردوسی، ، درخت سرو، (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا)
که راست بازد، که در بازی غدر و تزویر و دورویی نکند، که جر نزند، که در قمار دغلی نکند، پاکباز، که دغا و دغل نکند در قمار، مقابل دغل باز: هو تقی الظرف، یعنی امین راست باز است، نه خائن و دغل باز، (منتهی الارب)، راست، (یادداشت مؤلف)، بی غدر و تزویر: این کارزنان راست باز است افسون زنان بد دراز است، نظامی، - راست باز و پاکباز، آنکه در بازی و بمجاز در کارها بی غدر و تزویر باشد، ، صادق، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، امانت دار، راست معامله، (آنندراج)، دیندار، با اعتقاد، (ناظم الاطباء)
که راست بازد، که در بازی غدر و تزویر و دورویی نکند، که جر نزند، که در قمار دغلی نکند، پاکباز، که دغا و دغل نکند در قمار، مقابل دغل باز: هو تقی الظرف، یعنی امین راست باز است، نه خائن و دغل باز، (منتهی الارب)، راست، (یادداشت مؤلف)، بی غدر و تزویر: این کارزنان راست باز است افسون زنان بد دراز است، نظامی، - راست باز و پاکباز، آنکه در بازی و بمجاز در کارها بی غدر و تزویر باشد، ، صادق، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، امانت دار، راست معامله، (آنندراج)، دیندار، با اعتقاد، (ناظم الاطباء)
غالب و معزز. (غیاث). کنایه از غالب و مسلط. (آنندراج). غالب و مظفر و فیروز. (ناظم الاطباء). برتر: دست بالاست کار تو که فلک زیر پایت روان همی ریزد. خاقانی. نیز چون همشیره با شروان رسید کار شروان دست بالا دیده ام. خاقانی. دل از زلفش نگه داری خیالی که هندوئی است دزد و دست بالا. ملا خیالی (از آنندراج)
غالب و معزز. (غیاث). کنایه از غالب و مسلط. (آنندراج). غالب و مظفر و فیروز. (ناظم الاطباء). برتر: دست بالاست کار تو که فلک زیر پایت روان همی ریزد. خاقانی. نیز چون همشیره با شروان رسید کار شروان دست بالا دیده ام. خاقانی. دل از زلفش نگه داری خیالی که هندوئی است دزد و دست بالا. ملا خیالی (از آنندراج)
حد اکثر. حداعلی. فوق. مقابل دست کم. (یادداشت مرحوم دهخدا). - دست بالا را گرفتن، به حد اکثر فرض کردن. از رقم یا عدد بسیار یا مقدار گزاف یا کار مهم شروع کردن:دست بالاش را بگیریم هزار تومان و دست کمش صد تومان باید مصالح خرید. (یادداشت مرحوم دهخدا). - دست بالا گرفتن، به حد اعلا رسیدن: سوداءالمهموم و هذیان المحموم به غایت رسید و دست بالا گرفت. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 17). ، سمت بالا. (یادداشت مرحوم دهخدا). اعلای هر چیز. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، صدر مجلس. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، دامنۀ بالای قبا و ارخالق. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
حد اکثر. حداعلی. فوق. مقابل دست کم. (یادداشت مرحوم دهخدا). - دست بالا را گرفتن، به حد اکثر فرض کردن. از رقم یا عدد بسیار یا مقدار گزاف یا کار مهم شروع کردن:دست بالاش را بگیریم هزار تومان و دست کمش صد تومان باید مصالح خرید. (یادداشت مرحوم دهخدا). - دست بالا گرفتن، به حد اعلا رسیدن: سوداءالمهموم و هذیان المحموم به غایت رسید و دست بالا گرفت. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 17). ، سمت بالا. (یادداشت مرحوم دهخدا). اعلای هر چیز. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، صدر مجلس. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی) ، دامنۀ بالای قبا و ارخالق. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
راسته بازار، (ناظم الاطباء)، صف بازار که عبارت از یکی از دو طرف بازار است و در آن دکاکین میباشد: دل ناشاد من در راست بازار زیانکاری نمی سازد بصد سودا خریدار زیانی را، علی نقی کمره ای (از آنندراج)، و رجوع به راسته بازار و راستا بازارشود
راسته بازار، (ناظم الاطباء)، صف بازار که عبارت از یکی از دو طرف بازار است و در آن دکاکین میباشد: دل ناشاد من در راست بازار زیانکاری نمی سازد بصد سودا خریدار زیانی را، علی نقی کمره ای (از آنندراج)، و رجوع به راسته بازار و راستا بازارشود
عمل راست باز، پاکبازی، مقابل دغل بازی، مقابل تزویر و دغل، صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی، (ناظم الاطباء) : نداریم بر پردۀ کج بسیچ بجز راست بازی ندانیم هیچ، نظامی، چند سالم یتاقداری کرد راست بازی و راستکاری کرد، نظامی، بسی کردند مردان چاره سازی ندیدند از یکی زن راست بازی، نظامی، ، عمل کردن براستی، کار کردن دور از کجی و انحراف: تا کج نبود کمان غازی از تیر مجوی راست بازی، نظامی
عمل راست باز، پاکبازی، مقابل دغل بازی، مقابل تزویر و دغل، صداقت و دیانت و راستی و نمک حلالی، (ناظم الاطباء) : نداریم بر پردۀ کج بسیچ بجز راست بازی ندانیم هیچ، نظامی، چند سالم یتاقداری کرد راست بازی و راستکاری کرد، نظامی، بسی کردند مردان چاره سازی ندیدند از یکی زن راست بازی، نظامی، ، عمل کردن براستی، کار کردن دور از کجی و انحراف: تا کج نبود کمان غازی از تیر مجوی راست بازی، نظامی
رودخانه ای است که ببحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد. کیهان گوید: رودهایی که از تولم گذشته وارد مرداب میشوند اغلب به اسم خاله معروف است مانند راست خاله، نوخاله... که همه دارای ماهی هستند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67)
رودخانه ای است که ببحر خزر میریزد و محل صید ماهی می باشد. کیهان گوید: رودهایی که از تولم گذشته وارد مرداب میشوند اغلب به اسم خاله معروف است مانند راست خاله، نوخاله... که همه دارای ماهی هستند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 67)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 272 تن است. آب آن از قنات. محصولات عمده آنجا غلات. صنایع دستی آنان قالیچه و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 272 تن است. آب آن از قنات. محصولات عمده آنجا غلات. صنایع دستی آنان قالیچه و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شراء بالا بخش وفس شهرستان اراک. واقعدر 69هزارگزی جنوب کمیجان و سر راه عمومی شراء. آب آن از رود خانه شراء و راه آن مالرو است و از پل دوآب اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان شراء بالا بخش وفس شهرستان اراک. واقعدر 69هزارگزی جنوب کمیجان و سر راه عمومی شراء. آب آن از رود خانه شراء و راه آن مالرو است و از پل دوآب اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)